سرمشق

مطالب علمی و روزنوشت های یک معلم

سرمشق

مطالب علمی و روزنوشت های یک معلم

سرمشق

وبلاگ سرمشق حاوی مطالبی است که توسط اینجانب تهیه شده و چنانچه مطلب از مکان دیگری باشد، حتما منبع آن ذکر می شود.
استفاده از مطالب آزاد است به شرط صلوات

راه های ارتباطی:
Email : f.alamshahi@chmail.ir

Telegram : @f_alamshahi71

آخرین نظرات
پیوندها

تعاریف خشونت

دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ

در تبیین چیستی خشونت، تعریف مورد وفاق وجود ندارد. این بدان سبب است که هر کسی از پایگاه فکری، فرهنگی و اجتماعی خاص به خشونت نگریسته است و یا در مقام تعریف، گونه و یا عرصه ویژه‌ای از خشونت را در نظر داشته است و یا حتی آنان که خشونت در ساحت معین ـ خشونت اجتماعی ـ را به تعریف نشسته‌اند به دلیل هم زیستی خشونت با زور، قدرت و نیرو، چه بسا داد و ستدهای مفهومی میان آنها صورت پذیرفته است.

 

 تعریف اول

خشونت یعنی: استفاده از زور، قدرت یا نیرو؛

در تعریف خشونت گفته شده است، خشونت یعنی: «استفاده از زور» [۲۴] و یا «سوء استفاده از قدرت» [۲۵] با اینکه مفاهیم زور، قدرت و خشونت نسبت این همانی ندارند؛ هر چند که در بیشتر موارد خشونت با توسل به زور و قدرت همراه است، اما استفاده از هر زور و قدرتی را نمی‌توان خشونت نامید، حتی در شکل نامشروع کاربرد قدرت؛ چه اینکه زور و قدرت ابزاری است که می‌توان به وسیله آن به اهداف مشروع و نامشروع، خشن و غیرخشن دست یازید. چنان که هر خشونتی به کارگیری زور یا قدرت را به همراه ندارد، مانند اعمال خشونت از طریق ایجاد ترس، اضطراب، وحشت و یا جیغ کشیدن و فریاد برآوردن و یا خشونت‌هایی که می‌توان آنها را خشونت‌های نرم افزاری نامید؛ همچون بهتان، شایعه افکنی و

تفکیک مفاهیم قدرت، زور و خشونت را می‌شود چنین تبیین کرد: «قدرت هرگز خاصیت فرد نیست، بلکه به گروه تعلق می‌گیرد و فقط تا زمانی که افراد گروه با هم باشند وجود خواهد داشت. وقتی می‌گوییم کسی صاحب قدرت است، مراد عملا این است که از طرف عده‌ای معین از مردم این قدرت به او تفویض شده است که به نمایندگی آنها عمل کند. پس در حقیقت «قدرت از آن مردم است» و «بدون مردم یا گروه قدرت وجود نخواهد داشت». [۲۶]

اگر درباره شخص یا فرد، قدرتمند به کار برده می‌شود کاربرد مجازی و استعاری است؛ زیرا آنچه در واقع در این فرق متصور است آن است که این شخص نیرومند است؛ چه این نیرو است که بر چیز منفرد و موجود یگانه دلالت می‌کند و خاصیت یک شیء و یا شخص است، نه قدرت که فرآیند جمع است[۲۷] چنان که زور در اصطلاح فلسفه سیاسی بر انرژی که از جنبش‌های جسمانی یا اجتماعی حاصل می‌گردد دلالت دارد.

حال آنکه خشونت، دست کم در پاره‌ای از گونه‌های خود از یک سو تا حدی می‌تواند بدون تعداد پشتوانه جمعی بروز یابد، چون خشونت متکی به اسباب و ابزار است، بدون ابزار و ادوات، خشونت امکان‌پذیر نیست. از دیگر سوی خشونت، عمل، کنش و رفتار است با اینکه زور، چنان که پیشتر گفته شد، فرآیند است.

بدین ترتیب اگر بتوان مفهومی نزدیک با خشونت سراغ گرفت، مفهوم نیرو بیش از سایر مفاهیم با خشونت نزدیک تر است. زیرا ادوات و ابزاری که برای خشونت لازم است و بدون آنها خشونت امکان ندارد، برای آن ساخته می‌شوند که نیروی طبیعی خشونت‌گرا را فزونی ببخشد. این کارکرد تا بدانجا پیش می‌رود که در فرجام ممکن است جایگزین نیروی طبیعی شود[۲۸]

 

 تعریف دوم

در تعریف دیگر، «هر حمله غیرقانونی به آزادی‌هایی که جامعه رسما یا ضمنا برای افراد خود قائل گردیده خشونت است». [۲۹] [۳۰] [۳۱]

مقصود از آزادی در این تعریف اگر تنها حق آزادی در جنبه‌های مختلف آن باشد، تعرض به سایر حقوق ـ حقوق فطری، طبیعی و ـ خشونت شمرده نمی‌شود.

افزون بر این، ستم‌ها، تبعیض‌ها و محدودیت‌هایی که بر شهروندان از سوی دولت‌های مستبد و خودفرمان که برنامه و نظام قانونی ندارند، روا داشته می‌شود، در این تعریف نمی‌گنجد و خشونت نیست.

همچنین عملکرد حکومت اکثریت و دموکراسی بدون قانون اساسی که در بیشتر موارد به لگدمال شدن حقوق اقلیت‌ها به گونه هراس‌انگیز می‌شود نباید خشونت به حساب آید.

از سوم سو، این تعریف تنها مخالفت با هنجارها و قوانین مجعول را خشونت می‌شناسد؛ که برآیند آن اولا این است که خشونت‌های قانونی، خشونت نباشد. دوم اینکه خشونت می‌بایست امر اعتباری باشد و فاقد حقیقت جداگانه، عینی و دارای موجودیت فراتر از اعتبار باشد، یا اینکه خشونت‌های کیفری و حقوق جزا و اقدامات سرکوبگرانه برای افراد و اعمال مخل امنیت افراد و یا جامعه از جانب حکومت را نمی‌توان خشونت نامید. روا و مشروع بودن این اقدامات را نمی‌شود سبب آن دانست که هویت خشن و سرکوبگرانه آن را نادیده بینگاریم.

نکته دیگر اینکه اگر خشونت اقدام غیرقانونی بر خلاف آزادی باشد و آزادی نیز چنان که گفته شده عبارت باشد از: وابسته نبودن به هیچ چیز دیگری مگر قوانین، این تعریف همراه با دور، و تهی از هرگونهمعرفت و آگاهی بخشی نسبت به شناخت خشونت خواهد بود؛ زیرا که برآیند تعریف چنین می‌شود: هرآنچه خلاف قانون است، خلاف قانون است.

 

 تعریف سوم

در تعریف‌های دیگری، خشونت یعنی: «هرگونه تهاجم فیزیکی بر هستی انسان که با انگیزه وارد آوردن آسیب، رنج و یا لطمه زدن همراه باشد». [۳۲] و یا «کاربرد نیروی فیزیکی و یا تهدید ناشی از کاربرد نیروی فیزیکی که می‌تواند لطمات جسمی، معنوی، بر شخص یا اشخاص بگذارد». [۳۳]

این گروه از تعریف‌ها هر چند از این نظر که بخشی از گونه‌های مختلف خشونت، چون خشونت فردی، گروهی، سیاسی، دولتی را پوشش می‌دهد در خور توجه است. اما محدود ساختن خشونت به تهاجم و یا کاربست نیروی فیزیکی چون خشونت‌های روانی و معنوی را در بر نمی‌گیرد. از این رو نمی‌توان این گروه از تعریف‌ها را نیز تعریف جامع و نهایی خشونت به شمار آورد.

 

 تعریف چهارم

پاره‌ای نیز با جداسازی جنبه‌های مختلف خشونت گفته‌اند:

«از نظر شخصی و روانی، خشونت، تندخویی و منش سخت‌گیرانه و یا بروز ناگهانی و انفجارگونه نیرویی است که صورت تهدید کننده، مخرب و گاه قتال به خود می‌گیرد.» [۳۴]

از جنبه اجتماعی، خشونت، به نابردباری مذهبی، «دگرناپذیری فکری» و یا «استفاده از زور و قدرت به شیوه‌ای مخرب به وسیله نهادها یا هویات اجتماعی در راستای تحصیل غایات مورد نظر این نهادها» تعریف می‌شود[۳۵]

چنان که در بعد سیاسی، خشونت، یعنی «عدم مماشات با رقبای سیاسی، قاطعیت و عدم چشم پوشی از خلاف و خطای متهمان و مجریان»، «نوعی رفتار سیاسی که حاوی عنصر اعمال ناشایست قدرت است». [۳۶]

 

 تعریف پنجم

«تعریف خشونت به: شیوه‌های خلاف نرم (norm) و خلاف طبع، دست بردن…» [۳۷] نیز چنان که باید از عهده برنیامده است؛ چه اینکه گذشته از سرچشمه‌های اومانیستی این تعریف و تاثیرپذیری افزون آن از آرا و نظریات تربیتی فیلسوفان اجتماعی چون ژان ژاک روسو که می‌گویند بروز رفتار پرخاش جویانه در کودکان از هنگامی بروز می‌کند که حرکات جسمی آنان مقید شود، چه این محدودیت، باعث احساس محرومیت و حالت ناکافی در کودک می‌گردد که یکی از نمودهای آن رویکرد به خشونت است، پرسش‌ها و کاستی‌های فراروی این تعریف قرار دارد؛ از جمله اینکه:

۱. این تعریف بر پیش فرض سرشت و طبیعت پیشینی داشتن انسان استوار است. در همین فرض اگر طبع و میل انسانی، چنان که برخی می‌گویند، اساسا به سوی زشتی‌ها و پلیدی‌ها و خشونت‌و‌رزی باشد و یا وجه غالب طبیعت و سرشت انسانی چنین باشد، جلوگیری از شکوفایی چنین طبع را می‌توان خشونت نامید؟

۲. به فرض آنکه انسان‌ها در سرشت نخستین خویش دارای طبع خیرخواهانه باشند، اما بر اثر عوامل تربیتی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، کج روی و انحراف، طبع دوم و ثانوی آنها گردیده باشد حرکت و مشی بر وفق چنین طبع و هم آوایی با آن را می‌شود مداراجویی و مخالفت با آن را خشونت نامید؛ چون خلاف نرم و طبع و پسند چنان فرد یا جامعه است؟ گمان نمی‌رود کسانی که از تعریف پیش گفته دفاع کرده‌اند، جسارت پذیرش این فرآیند را داشته باشند.

 

 تعریف مختار

اگر خواسته باشیم از انواع مختلف خشونت، تعریف یگانه ارائه دهیم، می‌شود با رعایت و در نظر داشت چند نکته به این منظور دست یافت:

یک. خشونت، خودگونه‌ای از آسیب‌های اجتماعی به شمار می‌رود، چنان که نوعی اختلال رفتاری در فرد به حساب می‌آید که گاه یک جامعه در تعامل و روابط شهروندان با یکدیگر و یا روابط دولت و ملت و یا روابط بین ملت‌ها و دولت‌ها، دچار آن می‌گردند، بدین ترتیب می‌باید در تعریف خشونت مفهوم و نمایی کلی از آسیب اجتماعی را لحاظ کرد، تا به رهیافت درست و روشن تری نسبت به یکی از مصادیق آن نایل آییم.

دو. در تعریف و ارائه تصویر کلی از آسیب اجتماعی می‌شود گفت: هر چیزی که با عرف و قراردادهای اجتماعی، مذهبی و هنجارهای یک جامعه هماهنگی نداشته باشد، آسیب اجتماعی شناخته می‌شود.

سه. با الهام از ماهیت و تعریف آسیب اجتماعی می‌توان آنچه را در پی می‌آید، تعریف بهتر نسبت به سایر تعریف‌ها برای خشونت دانست:

«اقدام علیه جسم، جان، شرف، مال، حقوق فطری، طبیعی، اجتماعی و معنوی فرد، افراد، هویت‌ها و هنجارهای اجتماعی». [۳۸] واژه اقدام در این تعریف شامل اقدام فیزیکی چون قتل، ضرب، جرح،غارت، دزدی و نیز اقدام‌های معنوی مانند تهدید، توهین ، بهتان، سخریه ومی‌گردد؛ چه این هر دو طیف، ازمصادیق اقدام علیه می‌باشد، چنان که این تعریف، گونه‌های متنوع خشونت فردی، گروهی، سیاسی، روانی، اقتصادی و فرهنگی را در قلمرو خویش جای می‌دهد.

این تعریف از خشونت را می‌توان نزدیک‌ترین تعریف خشونت با آموزه‌های قرآنی و نگرش دینی نسبت به خشونت دانست؛ چه قرآن، شمار وسیعی از رفتارها را در قلمرو خشونت قرار می‌دهد؛ رفتارهایی چون، قتل، ضرب و جرح، سرقت، زنا، رباخواری، تمسخر، استهزا، افترا و غیبت، بخشی از رفتارهای خشونت‌آمیزی هستند که قرآن از آنها یاد کرده است. رهیافت به این نگره قرآنی از راه درنگ و تامل در فراخنای مفهومی واژه ظلم که واژه کلیدی در ترسیم و تبیین خشونت در نگره قرآنی می‌باشد، میسر می‌گردد.

 

  • فروزان علمشاهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">